از سایت شعبانعلی
با بعضیاش موافقم با بعضیاش مخالفم
اما خوبه هراز ده سالی اینطوری بنویسیم
"ا
گر به گذشته برمیگشتم…
خرداد ۲۱, ۱۳۹۹
ما هیچوقت به گذشته برنمیگردیم. اگر هم برگردیم، با همان سطح از دانش و شعور و نگرشی به گذشته باز خواهیم گشت که پیش از این، در آن نقطه داشتهایم.
بنابراین، یک حرف احمقانه این است که بگوییم: «اگر به گذشته برمیگشتم این کار یا آن کار را انجام میدادم». و من قصد دارم در این نوشته، این کار احمقانه را انجام دهم:
بیشتر برای یادگیری زبان انگلیسی وقت میگذاشتم.
باز هم برای یادگیری برنامه نویسی وقت میگذاشتم.
پیاده روی را زودتر و بیشتر در برنامههایم جا میدادم.
آن یکی دو سال را هم، سیگار نمیکشیدم.
باز هم با همین فرض جلو میرفتم که «همهی پولی که به دست ما میرسد متعلق به ما نیست.»
همچنان به حیوانات توجه میکردم و بخشی از درآمدم را به آنها اختصاص میدادم.
گوشم را بیشتر به شنیدن موسیقی عادت میدادم.
باز هم آشپزی نمیکردم.
جز حیوانات بیسرپرست، حیوانی را به خانه نمیآوردم (متاسفانه یک بار یک سگ «خریدم»)
باز هم وبلاگنویسی میکردم.
باز هم کارشناسی را در یک رشتهی مهندسی میگذراندم.
در دوران دانشجویی، به جای کارهای دانشجویی با گروههای دانشجویی، پروژهها و کارهایی را انتخاب میکردم که فرصت بیشتری برای همزبانی و همنشینی با اساتیدم فراهم کند.
باز هم دکترا نمیخواندم.
در برنامههای تلویزیون حکومتی ایران شرکت نمیکردم.
باز هم بیشترین پولم را خرج خرید کتاب میکردم.
زودتر و بیشتر برای کافه و کافهنشینی وقت میگذاشتم.
باز هم صبحهای زود بیدار میشدم. اما ساعت خواب شبانهام را هرگز کم نمیکردم.
باز هم شبکههای اجتماعی را جدی نمیگرفتم.
در باورهای موروثیام زودتر تردید میکردم.
تلاش نمیکردم به هر قیمتی برای هر سوالی پاسخی پیدا کنم. امروز فکر میکنم پختگی هر انسانی، به اندازهی سوالهایی است که میتواند آنها را بیپاسخ رها کند.
باز هم چند سال کارمندی را تجربه میکردم.
باز هم در دورهی کارمندی، قبل از همه سر کار میرفتم و بعد از همه از محل کار خارج میشدم.
باز هم یک مرتبه، کسب و کار غیردیجیتال راهاندازی میکردم.
با هر برگزارکنندهای، سمینار برگزار نمیکردم.
معلمی در دنیای فیزیکی را در مقیاس محدود و به شکلی بسیار کنترلشده ادامه میدادم.
در جایگاه مدیر، به خاطر دلسوزی کارمندی را در مجموعهی تحت مدیریتم، حفظ نمیکردم.
باز هم تکستبوکهای دانشگاهی را با دقت، و حتی با دقت بیشتر، میخواندم.
برای پیدا کردن دوستان خوب، وقت بیشتری میگذاشتم.
در سفر به نقاط مختلف دنیا، خودم را کمتر در اتاق هتلم حبس میکردم.
در استخدام کردن دیگران، سختگیرانهتر عمل میکردم.
باز هم فایلهای رادیو مذاکره را ضبط میکردم و باز هم آن پروژه را رها میکردم.
باز هم متمم را راه میانداختم.
وقت بیشتری را با شاگردها و دانشجویانم میگذراندم.
برای خواندن کتابهای مرتبط با فلسفه، وقت کمتری میگذاشتم.
باز هم کتابهای داستانی کمی میخواندم.
باز هم با کسانی که شغلهای اجتماعی پایینتری دارند با احترام برخورد میکردم. عصیان و طغیان را خرج کسانی میکردم که جایگاه بالاتر و جای پای محکمتری دارند.
باز هم خودم بنزین ماشینم را میزدم و زبالهام را به بیرون خانه میبردم، اما به متصدی پمپ بنزین و سرایدار انعام میدادم.
باز هم سعی میکردم اصول و ارزشهای نسلهای جوانتر را درک کنم و به خاطر بسپارم که غالب ارزشها، در زمان و مکان شناورند و پایگاه محکمی ندارند.
از کتابهای شریعتی، فقط هبوط و کویر و گفتگوهای تنهایی را میخواندم تا انشایم بهتر شود و وقتم را پای اسطورهسازیها و سوسیالیستبازیهای او نمیسوزاندم.
کتابهای سروش و بقیهی روشنفکران دینی را نمیخریدم.
هیچ یک از کارها و حرفهای مرتبط با یونگ و شاگردان یونگ را جدی نمیگرفتم."
سلام
جالب بود
اسم این سایتو هم نشنیده بودم
اما به نظر من اگه رفتین به گذشته یه مقدار طلا و دلار هم بخرین
البته اگه فقط با سطح پول فعلی به گذشته بشه سفر کرد
حالا سطح دانش و اینا اشکال نداره مثل قبل باشه
باز هم عالی
من هم گاهی سایت شعبانعلی را میخوانم
انصافا هم سایت پر مغز و خوبی داره
ولی دیر به دیر میرم به سایتش چون یه جورایی نوشته هاش مثل کتابه، و من وقت فراغتم را به وبلاگ خوانی اختصاص میدهم تا کمی ذهنم آروم بشه
ولی این مطلبی که شما از سایت ایشان انتخاب کرده بودی عالی بود و من نخوانده بودم
و قسمتی هایی از متن زندگی خودم بود انگار
مشکلش اینه که برای فان نمی نویسه
اینقدر مطلب فقط برای خنده و وقت گذرونی تو وب هست که دیگه احتیاج نیس این سایت هم برای فان بنویسه