سلام
غصه ی عمر در گذشته
آن لحظهها جوانی ما بودآن لحظهها، جوانیِ ما بود."
وقتی به عکسای فندق نگاه میکنم یاد این شعر شفیعی کدکنی می افتم و با یاد آوری خاطرات و سختی ها تلخی های اون روزا ،مداماز خودم میپرسم چرا زودتر کاری نکردم و از فندقم در برابر آسیبهای کارم محافظت نکردم وبعد دوباره برمیگردم میگم میخوای دوباره به همون شرایط برگردم با همه ی اون بدبختیها؟
آن لحظه ها جوانی ما بود
سلام
اگه تصمیم گرفتید که پیش فندق بمونید دیگه خودتون رو برای گذشته سرزنش نکنید به تصمیم خودتون افتخار کنید .با تمام وجود از بودن تمام وقت پیش فندق لذت ببرید .بدونید کودک استرس شما رو درک می کنه..کم کم از ذهنتون این ازار نرفتن سر کار و محکوم کردن خودتون رو پاک کنید.
سلام به روی ماهت
آخ مشکل اینه که من خودم خود درگیری دارم و نتونستم تصمیم بگیرم و قاطع رو تصمیمم بمونم
و کسی هم از تصمیم من حمایت نمیکنه
و بله استرس ها پا برجاست